- لوس کردن
- لوس بار آوردن ننرکردن، یا خود را لوس کردن، لوس شدن ننر شدن
معنی لوس کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- لوس کردن
- Pamper
- لوس کردن
- verwöhnen
- لوس کردن
- rozpieszczać
- لوس کردن
- баловать
- لوس کردن
- балувати
- لوس کردن
- verwennen
- لوس کردن
- choyer
- لوس کردن
- coccolare
- لوس کردن
- लाड़ प्यार करना
- لوس کردن
- memanjakan
- لوس کردن
- şımartmak
- لوس کردن
- kubembeleza
- لوس کردن
- เอาใจใส่
- لوس کردن
- আদর করা
- لوس کردن
- لاڈ دینا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نشستن، برتخت سلطنت نشستن
حیله کردن مکر ورزیدن فریب دادن
بساویدن
بوسیدن
به سلامتی دادن
چیزی را با دست بسودن، دست مالیدن، بساویدن، بساو، پساویدن، پرماسیدن، پرواسیدن، سودن، بسودن، پسودن، ببسودن، بپسودن
به چیزی میل پیدا کردن، آرزومند چیزی شدن
پر واسیدن پر ماسیدن عشق را کس وجود نشناسد هر دلی را وطن نپرماسد (سنائی) بر ماسیدن بساویدن بسودن مالیدن مرزیدن سودن سهستن دست مالیدن بپسودن بساویدن: بسودن چیزها محتاج توسط هوانبود در شناخت آن چیز که لمس کند
در هم کردن از میان بردن مشتبه ساختن خلط کردن، یالوث کردن خون جرم و تقصیر. چند تن را در آن دخیل کردن برای تخفیف کیفر
آرزو کردن دل خواستن آرزومند شدن میل یافتن: عروس گل در هودج زمردنی عنچه گلستان و هوس نوای هزار دستان میکرد